برای
این مقاله به قلم جیکوب ام اپل» نوشته شده است. او پزشک، وکیل و پایبند به
متأسفانه در کارگاههای نویسندگی به اولین جملات توجه درخوری نمیشود. بیشترِ اهل قلم دوست دارند در جمله یا پاراگراف ابتدایی، ظرافتهای شخصیتسازی یا طرح کلی را نشان بدهند. برخی نیز علاقه به ارائهی یک درس آموزنده در ابتدای داستان دارند. در این میان بیشتر عوامل و سردبیران اگر در جملات ابتدایی تحت تأثیر قرار نگیرند، ادامهی مطلب را نخواهند خواند. از وقتی که فهمیدم آخرین دستورالعمل در دورهی ابتدایی میگوید که شروع داستان باید با یک قلاب» خواننده را به دام بیندارد، من نیز یک جلسهی کامل از کلاس نویسندگی خود را به خطهای آغازین اختصاص میدهم. من به این باور رسیدهام که تقدیرِ بیشتر داستانها در پاراگراف ابتدایی رقم میخورد و بذرِ موفقیت یا شکست آنها از همان جملهی اول کاشته میشود.
به هر جملهی ابتدایی که مینویسید به عنوان سنگریزهای نگاه کنید که از سراشیبیِ کوه به پایین میلغزد. با افزایش نیرو، شاید سنگ بزرگی در این میان به پایین سرازیر شود و جاده را ببندد. کل نوشتهی شما شبیه به این جاده است. جملات ابتدایی مسیر شما تا حد زیادی میتواند کیفیت کل مسیر را نشان بدهد. فراموش نکنید کل داستان یا رمان مانند بهمنی که به پایین سرازیر میشود، از همان ثانیههای ابتداییاش تعریف میشود. برای نوشتن داستانی جذاب، باید آن را در مسیر درستی قرار دهید. در اینجا به ۱۰ روش برای قرار دادن داستان در مسیر درست اشاره میکنیم.
قانونی اساسیِ اول در مورد خطهای آغازین این است که آنها باید عناصر منحصربهفردی که داستانتان را میسازد، در بر بگیرند. خطهای ابتدایی باید یک صدای مشخص، یک نقطه نظر، یک طرح ابتدایی و اشاراتی به شخصیتپردازیها داشته باشند. در پایان پاراگراف اول ما باید بتوانیم فضا و کشمکشها را بشناسیم. مگر اینکه دلیل خاصی وجود داشته باشد که به واسطهی آن این اطلاعات را دریغ کنیم.
برطرف ساختن این نیازها نباید منجر به سنگین شدن یا ایجاد پیچیدگی در جملات ابتدایی شود. به عنوان مثال به جملهی ابتدایی فلانری اکانر در کتابِ آدم خوب کم پیدا میشود» اشاره میکنیم: مادربزرگ هرگز نمیخواست به فلوریدا برود». در اینجا یک صدای مشخص داریم، چیزی غیرصمیمی یا حتی کنایهآمیز که اشارهای به مادربزرگ است که لحنی قطعی دارد. ما یک طرح کلی را میتوانیم ببینیم که همان امتناع از سفرکردن است. و شخصیتسازی را نیز در آن میتوانیم حس کنیم که یک زنِ سالخوردهی لجوج یا مصمم است. اگرچه نمیتوانیم محیط را به طور دقیق تجسم کنیم، ولی به نسبت در ۶ کلمه اطلاعات زیادی به دست آوردهایم. این آغاز به ما جهت میدهد و این را مدیون حرکت و پویاییاش است.
بلافاصله ما با تعدادی سؤالِ بالقوه مواجه میشویم. سؤالاتی مانند: چرا مادربزرگ نمیخواست به فلوریدا برود؟ بهجای فلوریدا به کجا میخواست برود؟ همراه چه کسی قرار بود به فلوریدا برود؟ شروع موفق، تعدادی سؤال (نه تعداد نامحدودی از سؤالات) ایجاد میکند. به عبارتی آن حرکت آنی را به وجود میآورد.
شما نباید وسوسه شوید تا در داستان خود یکسره سرِ اصلِ مطلب بروید. مثل شخصیتی که بیدار میشود تا این بیدار شدن، شروع مواجهه با روز سرنوشتساز و چالشبرانگیزش باشد. البته اگر شما قرار باشد دوباره زیبای خفته» را بنویسید، این شروع اشکالی نخواهد داشت. چون بیدار شدن در ابتدای آن چندان چالشبرانگیز یا سرنوشتساز نخواهد بود. مهمترین دلیلی که ما داستان را به این شکل مینویسیم، این است که ما در تلاشیم تا داستان را به روش خود پیش ببریم. در حالی که باید اجازه بدهیم آن حرکتِ آنی خودبهخود توسعه پیدا کند. خیلی بهتر است در این مواقع، فقط با لحظهی اول چالش اصلی داستان شروع کنیم. مثلا اگر بیدار شدن شخصیت اصلی برای حفظ روند داستان یا ایجاد جذابیتی بزرگ ضروری بود، این بیدار شدن باید به شکل ماجرایی از گذشته یا فلشبکی که در آینده میبینیم، نشان داده شود.
بعضی نویسندگان تصور میکنند هرچه شروع خارقالعاده و بینظیرتر باشد، شانس بیشتری برای صید خوانندگان دارند. اما نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که اگر این قلابِ بزرگ در ادامه با داستانی به همین اندازه جذاب همراه نشود، خواننده را مأیوس خواهد کرد. اگر شروع شما با دراماتیکترین و بحرانیترین قسمت داستانتان باشد، در ادامه پایین آمدن جذابیتاش اتفاقی اجتناب ناپذیر خواهد بود. همچنین اگر شروع شما به طرز شگفتآوری عجیب یا مغالطهآمیز باشد هم در ادامه شانس چندانی برای ادامهی داستان در همین حد از شگفتی نخواهید داشت. همانطوری که دوستِ ماهیگیر من میگوید باید کوچکترین قلاب ممکن را به کار ببرید تا ماهی را به دام بیندازید، وقتی که موفق شدید باید آن را با تمام سرعت در جهت مخالف بکشید.
در سینمای مدرن، معمولا فیلمها با نمای بستهای از یک چیز شروع میشوند و رفتهرفته این تصویر دورتر میآید تا تأثیر آن را روشن سازد. این تکنیک برای نوشتن به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد. بیشتر خوانندگان ترجیح میدهند که در متن داستان فرود بیایند و کمکم بر روی آن تمرکز کنند. شما نیز داستان خود را با این روند آغاز کنید.
یکی از سادهترین تلهها این است که نوشتهی خود را همراه با به وجود آوردن نوعی سردرگمی برای خواننده شروع کنید. سپس با ارائهی اطلاعات بعدی در ادامهی داستان این ترفند خود را کامل کنید. البته مشکل در اینجا، آن دسته از خوانندگانی هستند که با سردرگمی در ابتدا، تا انتهای داستان در این حس باقی میمانند. این به آن معنی نیست که جملات ابتدایی شما هرگز نباید نیاز به اطلاعات بعدی داشته باشد. بلکه نکتهی مهم این است که شروع داستانِ شما چه با اطلاعات بعدی که خواننده به دست میآورد یا حتی بدون آن هم، برایش بامعنا باشد.
اگر شما نمیخواهید در اول داستان از ایجاد حسِ سردرگمی استفاده کنید، طرحِ یک معما برای خوانندگان میتواند بسیار مؤثر باشد. مخصوصا اگر این معما برای راویِ داستان هم وجود داشته باشد. این کار میتواند فورا راوی و خواننده را شریک جرم کند. یک سؤال بی پاسخ میتواند حتی کل داستان را نیز در بر بگیرد. مثل وقتی که دیوید کاپرفیلدِ رمان چار دیکنز میپرسد: نمیدانم من قهرمان زندگی خود خواهم بود یا دیگری. در هر حال این صفحات باید آن را روشن سازد».
اگر فکر میکنید مجبورید داستان خود را با مکالمه آغاز کنید، بدانید که در حال هدایت خوانندگان خود به گردابی هستید که میتواند آنها را از شما بگیرد. راهحلاش این است که با گذشت یک خط از مکالمه و پیش از ادامهی آن، به زمینهی اصلی خود برگردید و اطلاعات تکمیلی در مورد آن بدهید. تجربه نشان داده دنبال کردن مکالمههای طولانی در ابتدای داستان همیشه سخت است.
زمانی که خواستید برای شروع داستانِ خود اقدام کنید، تعدادی از داستانهای کوتاه موفق را تهیه کنید. فقط جملهی اول هر داستان را بخوانید. مانند سایر جنبههای نوشتن، شروع هر داستان ساختار هنری متمایز و مخصوص به خود را دارد. خواندن شاهکارهای دیگران راهی است تا شما یاد بگیرید چگونه داستان خود را شروع کنید. (البته اگر نتوانید ادامهی داستان خود را به جذابیت و خارقالعاده بودن شروعِ خود بنویسید، باعث یأس خواننده خواهید شد).
معمولا به نویسندگان توصیه میشود چند عنوان برای نوشتهی خود انتخاب کنند و از دوستان و خانواده نظر بخواهند که کدام بهتر است. این کار را برای جملهی شروع نیز امتحان کنید. تا وقتی که انتخابهای دیگر را بررسی نکنید، نمیتوانید بفهمید که شروع شما از این بهتر میشود یا خیر.
گاهی اوقات داستان در طول روند نوشتن چنان تغییر میکند که با شروع خود (هر چند هم عالی باشد) پیوستگی کافی را نخواهد داشت. تنها راه شما این است که مانند عنوان که پس از پایان داستان دوباره بازنگری میشود، شروع خود را نیز دوباره مورد بازنگری قرار دهید. البته این به آن معنا نیست که شروع خود را به طور کل به دور بیندازد. میتوانید آن را نگه دارید شاید برای پروژههای بعدی به کارتان آمد.
یک شروع خوب نمیتواند داستانی که در سایر بخشها ضعف دارد را نجات بدهد. همچنین شما نمیتوانید داستانتان را صرفا به خاطر یک شروع خوب به چاپ برسانید. اما در محیط ادبی یعنی جایی که مجلهها و انتشارات تعداد کثیری نوشته دریافت میکنند، یک شروع متمایز کمک میکند تا نوشتهی شما بهتر خود را معرفی کند. یک شروع متمایز شاید بتواند نمایندهای از کل داستانتان باشد. زمانی که سردبیر نوشتهی شما را میخواند، شاید حتی به جای عنوان، شروع داستانتان به یادش بماند. مثلا ماجرا از جایی شروع شد که ساعتها با نواختن ۱۳ ضربه، ساعت یک را اعلام میکردند» (۱۹۸۴ نوشتهی جرج اورول). حتی وقتی که بقیهی داستان از ذهن سردبیر یا خواننده محو شود، شروع خوب میتواند با میخی به دیوار حافظهاش بچسبد.
شهرزاد: یک روانشناس معتقد است، بهترین قصه کودکانه ها قصههایی هستند که پایان مثبت و سازنده داشته باشند.
دکتر مریم رئوفی با اشاره به نقش و اهمیت قصه بر شکلگیری شخصیت کودکان، اظهار کرد: به نظر میرسد قصهگویی از طریق بیان بر روی ساختار روانی و باور فکری فرد اثرات مثبت و سازنده دارد.
وی گفت: کودک از طریق یادگیری غیرمستقیم و از طریق تحلیلهای خود میتواند باورهای خود را تغییر دهد و به یک باور مثبت در مورد مدنظر دست یابد.
رئوفی در ادامه گفت: قصه از این جهت میتواند نقش موثری در پرورش شخصیت کودک داشته باشد که کودک خود را به جای قهرمان قصه میگذارد و او سعی میکند از طریق همانندسازی با قهرمان داستان، ناتوانی، حقارت و احساس ضعف را از خود دور کند.
این دکترای مشاوره روانشناسی معتقد است: هنگامی که قهرمان داستان پیروز میشود کودک احساس پیروزی میکند و خود را به جای او میگذارد.
رئوفی ادامه داد: کودک توان درک مستقیم مسائل را ندارد و از این جهت نمیتوان مسائل را به طور مستقیم با او در میان گذاشت، این در حالیست که از طریق قصه به طور غیر مستقیم جایگاه و موقعیت شخصیتهای داستان را درک میکند.
وی سپس با بیان اینکه قصه میتواند در برقراری رابطه عاطفی بین کودک و والدین اثرگذار باشد، تأکید کرد: از این حیث قصه میتواند نقش موثری در بهبود رابطه کودک با والدینش داشته باشد.
رئوفی گفت: قدرت جاندارپنداری کودکان به حدی است که آنها در دنیای تخیلی برای حیوانات شخصیت قائل میشوند.
این دکترای مشاوره روانشناسی سپس در مورد ویژگیهای قصه خوب سخن گفت و تصریح کرد: والدین هنگام خرید کتاب برای کودکان باید به گروه سنی درج شده بر روی کتاب توجه کافی داشته باشند و کتاب متناسب با سن کودک را برای او انتخاب کنند.
وی به خانوادهها توصیه کرد: برای کودکان رده سنی 2 تا 4 ساله کتاب مصور خریداری کنند، چرا که تصاویر در این رده سنی پیام آور مطالب هستند و کودک توان درک آنها را دارد.
رئوفی گفت: در رده سنی زیر دو سال کتابهای پارچهای و پلاستیکی بهترین انواع کتابها برای کودکان هستند.
این دکترای مشاوره روانشناسی ادامه داد: هرچه سن کودک بیشتر میشود تصاویر آن باید کمتر و ماهیت داستان قویتر شود.
وی سپس در خصوص ویژگیهای قصه خوب سخن گفت و ادامه داد: قصه خوب قصهای است که پایان مثبت و سازنده داشته باشد.
رئوفی ادامه داد: قصههایی برای کودکان مناسبند که از اول تا پایان داستان حاوی یک پیام باشند که کودک بتواند آن را به زندگی خود تعمیم دهد.
وی گفت: لالاییهای دوران نوزادی اولین قصههایی هستند که کودک درکشان میکند.
ادبیات کودک عبارت است از تلاشی هنرمندانه در قالب کلام، برای هدایت کودک به سوی رشد ، با زبان و شیوه ای مناسب و درخور فهم او.
در کشور ما به رغم وجود گنجینه های علم و معرفت و
در نتیجه اغلب اولیا و مربیان از هدف اصلی تعلیم و تربیت که پرورش انسان های خلاق ، مبتکر و کارآمد است، باز می مانند.
آشنایی با ادبیات کودک و تاثیر قصه بر آن
هدف از ذکر این مطالب آشنایی اولیه با روش های
ادبیات کودکان شامل قصه، شعر، نمایش، افسانه و داستان است. ادبیات کودکان عبارت است از تلاشی هنرمندانه در قالب کلام، برای هدایت کودک به سوی رشد، با زبان و شیوه ای مناسب و درخور فهم او.
به بیانی دیگر، ادبیات عبارت است از چگونگی تعبیر و بیان احساسات، عواطف و افکار به وسیله ی کلمات در اشکال و صورت های گوناگون.
ادبیات، کودک را در همه ی اوقات زندگی پرورش می دهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخیل و قوت تصور او می شود و نیز نیروی ابتکار و ابداع به او می بخشد.
داستانها و اشعاری که کودکان می خوانند و می شنوند اثری عمیق در فکر و روحیه ی آنان می گذارد و ایشان را برای رویارویی با مسائل رشد و معاشرت با دیگران آماده می سازد و نیز در درک و فهم مشکلات زندگی آنان را یاری می کند.
ادبیات کودک، به ویژه در زمینه های زبان آموزی و آموختن کلمات تازه به کودکان، نقش قاطعی دارد.
آشنایی با ادبیات کودک و تاثیر قصه بر آن
داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودک دارد. از طریق قصه ها و داستان های خوب، کودک به بسیاری از ارزش های اخلاقی پی می برد.
پایداری، شجاعت، نوع دوستی، امیدواری، آزادگی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش هایی هستند که هسته ی مرکزی بسیاری از قصه ها و داستآن ها را تشکیل می دهند.
پرورش حس زیبایی شناسی در کودک، متوجه ساختن کودک به دنیایی که اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفید در کودک، تشویق حس استقلال طلبی و خلاقیت کودک هدف های اصلی طرح قصه های خوب برای کودکان است.
پرسش: تاثیر قصه درمانی بر شخصیت را بگویید؟
پاسخ: قصه گویی بیشتر برای گروه سنی کودک ونوجوان استفاده می شود. کودکان از طریق قصه ها با محیط پیرامون خود آشنا می شوند. هر قصه ای می تواند فضایی را به وجود بیاورد که کودکان هنگام رویارویی با نمونه های واقعی، رفتار و واکنش مناسبی را از خود نشان دهند.
قصه ها به کودکان یاری می
موضوع مهم دیگر که تاثیر زیادی بر فرایند اجتماعی شدن کودک دارد این است که قصه ها پیامها و ارزش هایی را به مخاطب خود منتقل می کنند کودک در اثر شنیدن، تکرار شنیدن و حتی فکر کردن به قصه میتواند این پیامها را جذب کند و ارزشهای خانوادگی، اجتماعی و انسانی را بگیرد.غیرمستقیم بودن این پیام ها موجب می شود که برای کودک دلنشین تر، جذاب تر و دوستداشتنی تر شود.
هم چنین قصه ها قدرت تمرکز و دقت کودکان را افزایش می دهند .کودکان در اثر شنیدن این توانایی را به دست می آورند تا بتوانند شنیدن فعال را تجربه کنند. انها حتی برای اینکه بتوانند ماجرا را دنبال کنند، ضروری است که دقت و تمرکز لازم را برای خوب شنیدن تمرین کنند.
برای منظم شدن و فعال شدن کودکان در امور هم قصه گویی یک آموزش جذاب است قصه ها می توانند به کودکان یاد بدهند که چگونه روی کار تمرکز کنند و با دقت آن کار را پیش ببرند.
در عین حال قصه ها موجب می شوند تا کودکان بتوانند با گسترهای از کلمه ها آشنا شوند. کلمه هایی که ممکن است در گفتگوی روزانه هیچ وقت مورد استفاده قرار نگیرند همچنین قصه ها موجب می شوند تا کودکان با تجربه ها، احساس ها، عواطف و شیو ههای نگرش بزرگترها اشنا شوند.
کودکان از ان جا که هنوز تجربه گستردهای در شناخت دنیا ندارند، سعی می کنند که با ارتباط دادن بین اموخته های قبلی و موضوع های جدید به تعادل ذهن خود کمک کنند. این روند معمولا با تخیل کودک عجین می شود و او را یاری میکند که با منطق خود به کشف و شناخت دنیا اقدام کند و بر اساس چنین روندی است که از قصه های تخیلی لذت می برند و از آن ها بهره برداری می کنند.
کارکردها و ارزش های قصه ها به
قصه گویی یکی از بهترین شیوه ها در مشاوره با کودکان است و آنان می توانند با احساسان و افکار و رفتارهایی مقابله کنند که هنوز نمی توانند با مشاور خود به طور مستقیم درباره ی آن ها صحبت کنند. این به این معنا نیست که قصه درمانی باید ااماً توسط مشاوران و روان درمانگرها اجرا شود.
اتفاقاً ثابت شده که محیط خانه و قصه گویی توسط والدین تاثیرات بهتر و ماندگارتری داشته و اگر همراه با نوازش و تماس بدنی باشد، کودک را به ارامش بیشتری می سراند. حتی با وجود درمانگرها نیز، توجه مداوم والدین ضروری است. در مجموع بر حضور قصه گو در کنار کودک تاکید ویژه ای شده است و روش هایی مثل نوار قصه نمی تواند کارایی لازم را داشته باشد، نمی توان معادل حضور ملموس قصه گو قلمداد کرد.
قصهها بسیار بیشتر از آمار و دادهها در خاطر
قصهها فقط برای روایتپردازیهای خاص کاربرد ندارند و میشود از قصه برای روشن کردن و جا انداختن فرایندهای علمی و ریاضی هم استفاده کرد. کافی است تفاوت بین یادگیری یک فرمول و توانایی حل مسئله در دل زندگی واقعی را در نظر بیاورید. قصه قدرت آن را دارد که به دانش و معلومات و حقایق زندگی ببخشد.
http://www.voolak.com/
وقتی خط داستانی خود را میسازید، اطمینان یابید که هر کدام از اجزای قصه برای پایانبندی ضروری است، فرقی هم نمیکند که قصهتان قصهای داستانی برای آموزش باشد یا نمونهای از یک ناداستان. هر کدام از شخصیتها و نکات و اجزا باید به نحوی به اصلیترین نکتهای که میخواهید بیان کنید مرتبط باشد. هر چیزی را که بر نتیجهی نهایی به طریقی (مستقیم یا غیرمستقیم) اثرگذار نباشد، میتوان از قصه کنار گذاشت.
برای نمونه بیایید قصهای دربارهی سیارهها را در نظر بگیریم. فرض کنید میخواهید به دانشآموزان کمک کنید ترتیب سیارههای منظومهی شمسی را به خاطر بسپارند. هر قصهای که برای توضیح دادهها و گزارهها میسازید باید به سیارهها ربط داشته باشد. اینجا وقت آن نیست که از سیاهچالهها و ابرنواخترها یا حتی ابعاد هر سیاره حرف بزنید. فقط و فقط روی موضوع اصلی متمرکز شوید.
در نویسندگی اسمش را حادثهی برانگیزنده» گذاشتهاند. با طرح مسئلهای که شنوندگان را به دنبال کردن بحث تشویق کند، آنان را به قلاب بیندازید. از این شگرد میتوانید برای قصهگویی در کلاس درس بهره بگیرید.
برای نمونه، فرض کنید میخواهید مفهوم فتوسنتز را درس بدهید. میتوانید قصهی خودتان را با جهانی خیالی آغاز کنید که در آن گلها و گیاهان هیچ برگی ندارند. با این کار شما مسئله یا معمایی را مطرح کردهاید که قرار است قصهتان (در این مثال فتوسنتز) آن را حل کند. در بسیاری از موارد دانشآموزان متوجه نیستند که چه تعداد مفهوم کلی را از پیش مفروض گرفتهاند (مفاهیمی مانند جاذبه، نور و غیره). تخیل جهانی که فاقد هر کدام از این مفاهیم باشد، اهمیت بسیار زیاد فرایندی را که شرح میدهید آشکار خواهد کرد.
وقتی مضمونی در کار باشد، قصه عمق معنایی پیدا میکند. با این حال همیشه آسان نیست که قصهای را با در نظر داشتن یک مضمون خاص بنویسید. به جای این کار، ابتدا قصهتان را بنویسید و همهی نکتههایی را که میخواهید بهشان اشاره کنید در آن بیاورید. پس از پایان کار، لحظهای از قصه فاصله بگیرید و ببینید میشود از آن مضمونی بیرون کشید یا نه.
وقتی قصهی شما به رخدادهای گذشته مربوط باشد، این کار اهمیتی ویژه پیدا خواهد کرد. تاریخ، بدون کاربرد در زندگی واقعی، ممکن است موضوعی ملالآور باشد. وجود مضمون کمک میکند تا گذشته با حال و آینده پیوند برقرار کند. اگر پس از یافتن مضمون قصه ناگزیر شدید آن را بازسازی یا بازنویسی کنید، دلسرد نشوید. این موضوع زیاد پیش میآید.
قصههای پیچیده وماً قصههای بهتری نیستند. اگر مخاطبان شما سنوسال کمی دارند، بیتردید باید سادگی را حفظ کنید. البته اگر ایده یا مفهومی پیچیده را به شکلی سادهسازی کنید که در ذهن بماند، برای مخاطبان بزرگتر هم عمیقاً اثرگذار خواهد بود.
درک اصول و مفاهیم علمی از جمله جاذبه و الکتریسیته ممکن است برای کودکان دشوار باشد. استفاده از تشبیه میتواند مفید باشد. مثلاً برای توضیح طرز کار مدار الکتریکی میتوانید شرح بدهید که چگونه قطار فقط میتواند روی ریلهای پیوسته حرکت کند. اگر ریل در جایی قطع شود، به معنای آن است که قطار باید بایستد. عملکرد جریان الکتریسیته هم همینطور است.
ارتباط چشمی یکی از مهمترین شیوههای غیرکلامی برای ارتباط با دیگران است. برقراری ارتباط چشمی حین قصهگویی در کلاس درس علاوه بر اینکه به حفظ توجه و تمرکز دانشآموزان کمک میکند، بلکه صمیمیت و صداقت را هم انتقال میدهد.
تصور کنید وقتی دارید قصهای تعریف میکنید، به زمین چشم دوختهاید. حتی اگر داستان شما سرزنده و دوستداشتنی باشد، چه احساسی به دانشآموزانتان دست خواهد داد؟ همواره مستقیم در چشمان دانشآموزان نگاه کنید. به این ترتیب با آنان پیوندی صمیمی خواهید داشت و توجهشان را بیشتر جلب خواهید کرد.
بعضی روانشناسان معتقدند قصهگویی یکی از ابتداییترین شیوهها برای یادگیری انسان است. حتی اگر مشغول تدریس علوم یا مفاهیم ریاضی هستید، یکی دو واژه انتخاب کنید که قبلاً به گوش دانشآموزان نخورده باشد. اول آن واژهها را شرح بدهید و تعریف کنید و بعد از این واژهها در خلال قصهتان بهره بگیرید.
مثلاً اگر از علم میگویید، اول واژهی انرژی» را تعریف کنید و در قصهتان چندین بار آن را تکرار کنید. در پایان دانشآموزان علاوه بر یاد گرفتن مفاهیم قصه، با چند واژهی جدید هم آشنا خواهند شد.
برنامههای تلویزیونی پربیننده از همین روش استفاده میکنند. پایین آوردن سطح واژگان قدرت قصهتان را هم به حداقل خواهد رساند. این فرایند همانند خواندن متن ترجمهشده است. وقتی کسی میخواهد متنی را دقیقتر بخواند، اول زبان اصلی آن متن را یاد میگیرد تا بتواند آنچه را نویسنده میخواسته بگوید، تمام و کمال بفهمد.
باید از واژگانی مناسب استفاده کنید. این موضوع به معنای آن است که ابتدا باید این واژهها را توضیح بدهید و روشن کنید تا دانشآموزان سررشتهی بحث را گم نکنند.
جنبوجوش و تحرک میتواند به شیوههایی گوناگون به کار گرفته شود. شما در مقام قصهگو میتوانید با حرکات بدن (به کمک دست و پا و سر) تصویرسازی کنید. همچنین میتوانید از دانشآموزان بخواهید در قسمتهای مشخصی از قصه حرکاتی را انجام بدهند. چنین تحرکاتی حافظهی آنها را فعال خواهد کرد و توجه آنان را بر آنچه میخواهید بگویید متمرکز نگه خواهد داشت.
مردم اغلب سریعتر از توانایی پردازش مغز حرف میزنند. اگر هنگام قصهگویی در کلاس درس در لحظات حساس قصه مکث کنید، این فرصت را به دانشآموزان میدهید تا دربارهی اطلاعاتی که بهتازگی در اختیارشان گذاشتهاید، سنجشگرانه فکر کنند. از مکث، بهویژه در لحظات حساس و پرتنش قصه، نترسید.
سریالهای تلویزیونی محبوب از مکثهای نمایشی (یا تعلیقهای داستانی) بهره میگیرند تا مخاطبان را در انتظار قسمت بعدی نگه دارند. جایی که به نظر میرسد مسئلهای دشوار و حلناشدنی است، بهترین موقعیت برای مکث کردن است تا شنوندگان فرصت یابند و خودشان به راه حل فکر کنند.
اگر به شخصیتهای داستانتان هویت ببخشید، به یاد ماندنیتر خواهند بود. بخشی از این هویتبخشی از طریق تغییر لحن و صدا برای هر کدام از شخصیتها انجام میشود. در نبود وسایل و ابزار صحنه، تغییر صدا یکی از معدود راههای حیات بخشیدن به شخصیتها است.
بهترین گزینه آن است که از چند معلم دیگر برای اجرای نقش شخصیتهای مختلف کمک بگیرید. اما گاهی این گزینه خارج از دسترس است. مثلاً اگر میخواهید جنگ داخلی آمریکا را بازنمایی کنید، برای ایفای نقش آبراهام لینکلن شقورق بایستید و صدای خود را کلفت کنید و برای اجرای نقش یک بردهی آفریقاییتبار بلندیِ صدایتان را تغییر بدهید و با لهجه حرف بزنید. هنگام حرف زدن از ظلم و ستم هم میتوانید شانههای خودتان را پایین بیاورید.
پایانبندی قصه آخرین چیزی است که دانشآموزانتان میشنوند. هر نکته یا مفهومی که فکر میکنید بیشترین اهمیت را دارد، برای آخر داستان نگه دارید. اگر مطرح کردن این نکته در پایان داستان عقلانی نیست، میتوانید آن نکته را بهسادگی در انتها دوباره مطرح کنید تا خوب جا بیفتد.
اگر بتوانید پایانبندی را در یک جمله خلاصه کنید خیلی بهتر است. از واجآرایی، کلمات مکرر یا فراز و فرود موزون بهره بگیرید تا این پایانبندی بهتر در خاطر بماند. مثلاً اگر میخواهید به دانشآموزانتان خاطرنشان کنید که مضمون درس تاریختان برابری است، میتوانید چنین عبارتی بگویید: جنگ داخلی به آمریکاییها آموخت که هر کس آزاد است که زندگی کند، آزاد است که به دنبال رویاهایش برود و آزاد است که… آزاد باشد».
به این ترتیب، به یاد سپردن اینکه مضمون محوری آزادی» بوده، کار دشواری نخواهد بود.
وقتی موقعیت بیش از اندازه پیچیده یا بالغانه به نظر میرسد، بزرگسالان وسوسه میشوند به بچهها دروغ بگویند. اما گفتن حقیقت همواره ارجح است، حتی اگر بخواهید بعضی جزئیات را تعدیل و زبانتان را با مخاطبان کمسنوسالتر منطبق کنید.
فرض کنید مشغول تدریس دربارهی هولوکاست هستید. اگر مخاطبان شما سن و سال کمی داشته باشند، شاید وسوسه شوید بعضی مسائل وحشتناک را ناگفته بگذارید، چون بیش از اندازه ترسناکاند. اما به جای آنکه اعمال نفرتانگیز را به تفصیل شرح دهید، این امکان را دارید که آن ترس و وحشت» را با لحنی جدی و بدون تصویرسازی شرح بدهید.
اگر بگویید: نازیها دست به انتخابهای مخوفی زدند و میلیونها نفر را کشتند. نازیها آنها را بهشدت آزار دادند و مردم درد و رنج بسیار زیادی متحمل شدند» بهتر از آن است که بگویید: نازیها رفتار چندان مناسبی با یهودیها نداشتند».
بچهها باهوشتر و حساستر از آن چیزی هستند که بزرگترها فکر میکنند.
شخصیت اصلی قصهی شما باید برای دانشآموزان ارتباطپذیر باشد. خواستهی شما این است که دانشآموزان پشت انتخابها و تصمیمهای شخصیت قصه بایستند. اگر شخصیت اصلی شما آدم بیبخاری باشد، دانشآموزان دیگر به موفقیت و شکست او اهمیتی نخواهند داد.
یک راه برای انجام این کار آن است که موقع قصهگویی در کلاس درس کاری کنید شخصیت حس» واقعی بودن داشته باشد. این شخصیت نباید کامل و بینقص باشد، بلکه باید مثل همهی ما نقاط ضعف و استعدادهای خاص خودش را داشته باشد. در کنار قهرمان قصهتان دشمنی کینهتوز بگذارید تا با شخصیت اصلی رقابت کند. دانشآموزان عاشق آنند که از شخصیت خوب قصه حمایت کنند.
به خاطر داشته باشید که ضروری نیست شخصیت قصه انسان باشد. مثلاً وقتی از آلودگی حرف میزنید، میتوانید کاغذ بازیافتی را شخصیت خوب و قوطی اسپری را دشمن آن در معرفی کنید. هر چیزی میتواند نقطهی مقابل خوب یا بد داشته باشد.
هر داستانی مضمون یا معنی و مقصود دارد. فرض کنید میخواهید قصهای تعریف کنید که قرار است مسئلهای را حل کند. اگر این داستان در زندگی واقعی مشکلی را از پیش پا بردارد، به احتمال زیاد معنای عمیقتری خواهد یافت. هنگامی که میکوشید نکتهای ملالآور (مثل قوانین عمل ضرب) را توضیح بدهید، این نکته معنای ملموسی نخواهد داشت مگر اینکه قصهای خلق کنید که در آن شخصیت اصلی برای تقسیم تعدادی هدیه بین اعضای خانوادهاش، مجبور باشد آن نکات را بداند. به این ترتیب، راه حل قصه همان مفهومی خواهد بود که میخواهید آموزش بدهید.
پیش از آنکه قصهای را آغاز کنید، باید پایانش را بدانید. بدانید قصهتان را کجا میخواهید ببرید تا به بیراهه نرود و شنوندگان تمرکزشان را از دست ندهند.
قصهگویان زبردست در آغاز طرحریزی قصهی خود از پایان آن شروع میکنند و از آنجا رو به عقب میروند. شما هم هنگام آمادهسازی قصه، ابتدا پایان قصه را انتخاب کنید. این پایانبندی را در انتهای خط زمانی قرار بدهید و سپس به مرحلهای فکر کنید که درست پیش از پایان قصه میآید و بعد سراغ مرحلهی قبلی بروید. همینطور در جهت مع پیش بروید تا اینکه به آغاز قصهتان برسید.
هنگام آمادهسازی قصهتان تا جایی که میتوانید حواس مختلف را به کار بگیرید. حواس پنجگانهی انسان را در نظر داشته باشید: بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی. قصهای که حواس بیشتری را درگیر کند، بیشتر در یاد میماند.
مثلاً برای کلاس جغرافیا میتوانید اول از یک نقشهی دیداری استفاده کنید. بعد برای به خاطر سپردن نام شهرها و کشورها یک شعر بخوانید. میتوانید وسایلی را به دانشآموزان بدهید تا از نزدیک لمسشان کنند. اگر امکانش بود از غذاهای محلی کمک بگیرید تا حواس چشایی و بویایی دانشآموزان هم درگیر شود.
ممکن است به نظر برسد درگیر کردن حواس مختلف حین قصهگویی در کلاس درس کار زیادی لازم دارد، اما مفاهیمی که به این شیوه آموخته میشود به این زودیها فراموش نخواهد شد.
اگر قصهگو قوانین جهان را به دلخواه خودش تغییر بدهد تا قصهاش پیش برود، نام این کار تقلب» خواهد بود. از رویدادهای تصادفی که مسئله را به شکلی جادویی حل میکنند، دوری کنید. فرقی نمیکند شخصیتتان متعلق به چه موقعیت یا جهانی است، برای به پایان رساندن قصه قواعد و قوانین آن جهان را زیر پا نگذارید.
به زعم پیکسار (شرکت بسیار مشهوری که در حوزهی قصهگویی [و تولید انیمیشنهای داستانی] فعالیت میکند)، از رویدادهای تصادفی میشود برای به دردسر انداختن شخصیت اصلی بهره گرفت، اما هرگز نباید برای پایان دادن به دردسر شخصیتهای اصلی قصه دست به دامن تصادف شد.
در اثنای قصهگویی در کلاس درس، در نقاط مشخصی از قصه، از مخاطبان دعوت به مشارکت کنید. وقتی دانشآموزان این امکان را داشته باشند که پیشبینیهای خودشان را [از ادامهی قصه] به زبان بیاورند، بیش از پیش به ادامه و پایانبندی قصه علاقهمند خواهند شد تا ببینند پیشبینیشان درست بوده یا نه.
میتوانید بسته به موضوع فهرستی از پیشنهادهای دانشآموزان برای حل مسئله تهیه کنید. برای نمونه میتوانید نیمهی اول قصه را بگویید و از دانشآموزان بخواهید یک پایانبندی برای حل مشکل بنویسند یا اجرا کنند. دانشآموزان میتوانند گروهی کار کنند و از دانشآموزان دیگری که شاید پایانبندی متفاوتی برای قصه برگزیدهاند، نکاتی بیاموزند.
داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودک دارد. از طریق قصهها و داستانهای خوب، کودک به بسیاری از ارزشهای اخلاقی پی میبرد.
آفتاب: داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودک دارد. از طریق قصه ها و داستان های خوب، کودک به بسیاری از ارزش های اخلاقی پی می برد.
در کشور ما به رغم وجود گنجینه های علم و معرفت و داستآنها و افسانه های زیبا و آموزنده، اولیا و مربیان بیشترین وقت خود را به مسائل آموزشی کودکان اختصاص می دهند و دانش آموزان نیز در خانه و مدرسه بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری های غیر فعال کرده، از سختی و خشکی دروس و اضطراب امتحان و نمره رنج می برند. بدین ترتیب اغلب اولیا و مربیان از هدف اصلی تعلیم و تربیت که پرورش انسان های خلاق، مبتکر و کارآمد است، باز می مانند.
هدف از ذکر این مطالب آشنایی شما با روش های قصه خوانی و قصه گویی برای کودکان دبستانی است که نقش بسزایی در رشد و شکوفایی خلاقیت در کودکان دارد.
ادبیات کودکان چیست؟
ادبیات کودکان شامل قصه، شعر، نمایش، افسانه و داستان است. ادبیات کودکان عبارت است از تلاشی هنرمندانه در قالب کلام، برای هدایت کودک به سوی رشد، با زبان و شیوه ای مناسب و در خور فهم او. به بیانی دیگر، ادبیات عبارت است از چگونگی تعبیر و بیان احساسات، عواطف و افکار به وسیله ی کلمات در اشکال و صورت های گوناگون.
ادبیات، کودک را در همه ی اوقات زندگی پرورش می دهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخیل و قوت تصور او می شود و نیز نیروی ابتکار و ابداع به او می بخشد. داستآنها و اشعاری که کودکان می خوانند و می شنوند اثری عمیق در فکر و روحیه ی آنان می گذارد و ایشان را برای رویارویی با مسائل رشد و معاشرت با دیگران آماده می سازد و نیز در درک و فهم مشکلات زندگی آنان را یاری می کند.
ادبیات کودک، به ویژه در زمینه های زبان آموزی و آموختن کلمات تازه به کودکان، نقش قاطعی دارد.
تأثیر قصه در کودکان
داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودک دارد. از طریق قصه ها و داستان های خوب، کودک به بسیاری از ارزش های اخلاقی پی می برد. پایداری، شجاعت، نوع دوستی، امیدواری، آزادگی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش هایی هستند که هسته ی مرکزی بسیاری از قصه ها و داستآنها را تشکیل می دهند.
پرورش حس زیبایی شناسی در کودک، متوجه ساختن کودک به دنیایی که اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفید در کودک، تشویق حس استقلال طلبی و خلاقیت کودک هدف های اصلی طرح قصه های خوب برای کودکان است.
ق
انتخاب
مسئله ی انتخاب کردن قصه، با توجه به انبوه موادی که در اختیار قصه گوست، به ویژه برای قصه گوهای تازه کار و مبتدی، مشکلی اساسی است. حتی بهترین و برجسته ترین قصه گوهای حرفه ای هم قادر به گفتن هر داستانی نیستند. قصه گو، قهرمانان خود را از قصه هایی می سازد که با شخصیت خاص و سبک او متناسب باشند.
قصه گوی تازه کار، ابتدا باید سعی کند که ویژگی های شخصیت و سبک گویش خود را ارزیابی کند. سپس از خودش بپرسد: چه نوع داستان هایی را می توانم مؤثر و خوب بیان کنم؟ چگونه می توانم شخصیت خود را با قصه هماهنگ کنم تا هر دو بتوانیم با شنونده ارتباط برقرار کنیم؟
پس از آن که قصه گو کار انتخاب کردن را تمام کرد، وارد مرحله ی آماده کردن داستان برای گفتن می شود که از مهم ترین گام هایی است که در
از بر کردن قصه اغلب نخستین مانعی است که راه سیر طبیعی و خودانگیخته ی یک قصه گویی موفق را سد می کند. قاعده ی درست این است که هرگز نباید داستانی را برای گفتن» به خاطر سپرد، بلکه با توجه به ساختمان قصه، به خاطر سپردن طرح آن کافی است.
انتخاب و آماده کردن داستان، نخستین گام ها در راه پیشبرد هنر قصه گویی است و هنر قصه گویی بر آنها استوار می شود. قصه گوهای مبتدی و تازه کار به زودی متوجه می شوند زمانی را که برای رسیدن به این مرحله از رشد سپری کرده اند، سرمایه گذاری مفیدی بوده است.
آماده کردن ذهن و بیان، در ارائه ی موفقیت آمیز یک قصه مهم ترین مُتغیّر به شمار می آید. بدون این انتخاب و آماده کردن بسیار دقیق، قصه گو نباید انتظار به دست آوردن یک تجربه ی موفق را داشته باشد.
http://www.voolak.com/%d9%82%d8%b5%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%af%da%a9%d8%a7%d9%86%d9%87/
درباره این سایت